کد خبر 22594
تاریخ انتشار: ۱۴ دی ۱۳۸۹ - ۱۰:۲۱

رئيس فرهنگستان علوم اسلامي: فتنه‌هاي دموکراسي خيلي سنگين‌تر از فتنه‌هاي سلطنت و پادشاهي است؛ ليبرال دموکراسي و ساختارهاي آن بت‌پرستي مدرن در جهان است؛ چطور مي‌توانيد آن را با ساختارهاي کهنه مقايسه‌ کنيد، دموکراسي، کفر شرح صدر يافته است.

به گزارش مشرق، پايگاه 598 نوشت: در تحليل فتنـه سال گذشته آگاهي از چند نکته ضروري است؛ نکته اول اين است که نگـــرش‌ها و تحليــل‌هايي که اين حادثه‌ بزرگ را از رقابت‏هاي انتخاباتـــي شروع مي‌کند، درک کاملي از وقايع مهم تاريخي ارائـــه نمي‏دهد؛ که اين ناشي از فقـــدان يک نگـــرش جامع و فلسفه تاريخي است که علل وقوع انقلاب اسلامي و اين انتخابات در روند انقلاب را نمي توتنند تحليل نمايند. عوامل پيدايش انقلاب اسلامي فوق عوامل روان‏شناختي و جامعه‏شناختي است و تنها در يک نگرش فلسفه‌ تاريخي قابل تحليل است.

 حجت الاسلام والمسلمين سيد مهدي ميرباقري (رئيس فرهنگستان علوم اسلامي) بواسطه جامع نگري در تحليل اين وقايع و همچنين آگاهي از فلسفه تاريخي اينگونه جريانات در گفتاري به تحليل فتنه سال 88 و بيان مواضع امام خميني(ره) و رهبر معظم انقلاب در قبال رسالت هاي پيش روي انقلاب اسلامي در دنيا، پرداخته اند؛

نگرش حضرت امام (ره) به غرب مثبت نيست؛ حاميان تفکر ايجاد تمدن اسلامي کليّت جريان غرب را منفي مي‌دانند؛ نمي‌گويند که هيچ عنصر مثبتي در غرب نيست! در کاخ فرعون هم مؤمن آل فرعون هست، همسر فرعون هست، نمي‌گويند که هيچ موحدي در غرب نيست، هيچ عنصر مثبتي در غرب نيست! مي‌گويند جهت کلي اين تمدن باطل است؛ اين تمدن را به صورت يک منظومه و سيستم مي‏بينند؛ آن را داراي لايه‌هاي عميق مي‌بينند، مي‌گويند کوه يخي است که بيشتر آن زير آب است، برجي است که شالوده آن از آنچه مشاهده مي‌شود خيلي اساسي‌تر است.

لذا غرب را مجموعه‌اي به هم پيوسته و داراي عمق و سطح مي‌بينند و مي‌گويند کليت اين جريان منفي است. شما اين را در بعضي از آثار امام ببينيد؛ از همان دوره‌اي که در جواب «اسرار هزار ساله»، کشف‌الاسرار را نوشتند کليّت غرب را مثبت نمي‌دانند؛ گاهي از کل تمدن غرب به بت پرستي مدرن تعبير مي‌کنند؛ چه تعبيري از اين بهتر مي‌خواهيد؟! نظام‌هاي اجتماعي آنها را تحقير مي‌کنند؛ حمله‌هاي زيادي به دو نظام سرمايه‌داري و سوسياليت مي‌کنند. فرصت نيست تا نمونه‌هايي از بيانات امام و مقام معظم رهبري را بخوانم که نگاهشان به غرب اين‌گونه است؛ نمي‌خواهم بگويم هيچ عنصر مثبتي در غرب نمي‌بينند. ولي نگاهشان به کليت غرب نگرشي بر اساس تفکر ايجاد تمدن اسلامي است، نگاه از سر فريفتگي نيست. نگاه سکولاريستي و اسلام مدرن نگاه از سر فريفتگي است؛ اين فريفتگي عامل استعمار مدرن است، استعمار مدرن خيلي وقت است که اردوکشي نظامي را کنار گذاشته است.

هرچند الآن به علت ضعف فرهنگ مجبور شده است در مواجهه تمدني با اسلام، اردوکشي نظامي کند. به عقب برگشته است ولي يکي دو قرن بخصوص بعد از جنگ جهاني اردوکشي نظامي را کم کرده‌اند، بيشتر از طريق همين ايجاد فريفتگي پيش مي‌روند، متفکريني را تربيت مي‌کنند که فريفته غرب هستند مثل تقي‏زاده‌ها که مي‌گويند نجات ما در غربي شدن است و بايد از مغز سر تا نوک پا غربي شويم؛ اين آدم لازم نيست جاسوس باشد! او کاردار فرهنگي غرب است؛ ولو اينکه ايراني است اما اگر کشور را دست او بدهيد به غرب تحويل مي‌دهد.

اما نگرشي بر اساس تفکر ايجاد تمدن اسلامي نگاه فريفتگي به غرب نيست. راه سعادت بشر را انحلال در جريان تجدد نمي‌داند، بلکه حاکميت بر تجدد و تسخير آن را به نفع اسلام مي‌داند؛ شما همه جاي سخنان امام (ره) اين را مي‌بينيد؛ اين نگرش به غرب، به اسلام و انقلاب اسلامي متفاوت است؛ انقلاب اسلامي را فقط يک انقلاب ضد استبدادي و يا ضد استعماري نمي‌دانند. آن را يک انقلاب حقيقتاً معنوي و اسلامي مي‌دانند که از متن حقيقت هستي و از اعماق جبهه‌ حق جوشيده و دنبال دگرگوني کل جهان است؛ شما شنيده‌ايد، که امام (ره) همان روزهاي اولي که حرکتشان را شروع کردند به جناب آقاي عسکراولادي فرمودند که ما مي‌خواهيم سه تا قدم برداريم، اگر هستيد بيائيد و اگر نيستيد کناربرويد! حالا من اين سه قدم را تفسير مي‌کنم؛

1. بايد در کانون اقتدار شيعه يا وطن جغرافيايي شيعه (يعني ايران) يک دولت اسلامي تشکيل بدهيم.

2. بايد در جهان اسلام بيداري اسلامي اتفاق بيفتد و هويت اسلامي در مقابل هويت غرب احيا شود؛ احياي اين هويت است که به احياي مجدد تمدن اسلامي و به برخورد تمدن‌ها ختم مي‌شود؛ هر کجا مسلماني است احساس هويت اسلامي و عزت کند؛ احساس کند که هويت وابسته، با هويت اصيل ما چالش دارد. هانتينگتون خوب مي‌فهمد که مي‏گفت دوره‌ دوره‌ برخورد تمدن‌هاست و دوره پايان تاريخ نيست!

3. قدم سوم ايجاد بيداري معنوي آن هم از سنخ معنويت توحيد در جامعه مادي فعلي است؛ گرايش به معنويت توحيدي در جهان است که همه معادلات جهاني را به هم مي‌ريزد، اين به معناي ايجاد شکاف ايدئولوژيک در خود غرب است، و اين دارد اتفاق مي‌افتد.موج گرايش به معنويت توحيدي و موج گرايش به اسلام در غرب، از مخاطراتي است که غرب را تهديد به فروپاشي از درون مي‌کند، اين سه قدم امام (ره) است که مقدمه‌ ظهور حضرت (عج) است.

نگاه امام (ره) اين است که انقلاب اسلامي يکي از مراحل حرکت جبهه حق به سمت عصر ظهور است؛ مأموريتي هم که براي انقلاب اسلامي قائلند در قدم اول ايجاد جمهوري اسلامي و نه يک حکومت دموکراتيک است. عبور از شاهنشاهي به دموکراتيک، افتادن از چاله در چاه است؛ از چنگال دموکراتيک رها شدن خيلي سخت‌تر از رها شدن از چنگال پادشاهي است؛ فتنه‌هاي دموکراسي خيلي سنگين‌تر از فتنه‌هاي سلطنت و پادشاهي است؛ ليبرال دموکراسي و ساختارهاي آن بت‌پرستي مدرن در جهان است؛ چطور مي‌توانيد آن را با ساختارهاي کهنه مقايسه‌ کنيد، دموکراسي، کفر شرح صدر يافته است؛ لذا من با اين تقسيم‌بندي‌ها که دموکراسي را در طبقه تجدد و سلطنت را به سنت مي‌برند مخالفم؛ مي‌گويم شما حق و باطل داريد و هر دويش هم گذشته و آينده دارد؛ اين سنت و تجددي که آقايان مي‌گويند هر دويش در جبهه‌ باطل است، هم برده‌داري سنت بوده، هم سلطنت سنت است، سنتي است که تجددش دموکراسي مي‌شود؛ هر دويش هم باطل است؛ اين کفرِ شرح صدر يافته است و آن کفر بسيط است.

نگاه امام (ره) به مأموريت انقلاب اسلامي يک مأموريت فراگير است، حالا اين قسمت را من از کلام امام مي‌خوانم.امام در تاريخ 2 / 1 / 68 به مهاجرين جنگ تحميلي پيامي دادند که قريب 72 روز مانده به رحلت‌شان است، پيام عجيبي است، به تناسب حرفهاي مهمي مي‏زنند که يکي از آنها اين است، «مسئولان ما بايد بدانند که انقلاب ما محدود به ايران نيست، انقلاب مردم ايران نقطه‌ شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداري حضرت حجت ارواحنا فداه است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد». ببينيد چه توصيه‌اي نسبت به مأموريت دولت مي‌کنند، دولتي که مي‌خواهد دنبال ظهور باشد. «مسائل اقتصادي و مادي اگر لحظه‌اي مسئولين را از وظيفه‌اي که بر عهده دارند منصرف کنند خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد». بايد دولت جمهوري اسلامي تمامي سعي و توان خود را در اداره‌ هر چه بهتر مردم بنمايد ولي اين بدان معنا نيست که آنها را از اهداف عظيم انقلاب که ايجاد حکومت جهاني اسلام است منصرف کند» اينکه «مأموريت اين انقلاب دموکراتيک و بر عليه استبداد است، يک انقلاب ضد استعماري است که مي‌خواهد از استعمار آزاد باشد» در نگاه امام (رض) کودکانه است. نگاه امام نگاه فلسفه تاريخي است، به مردم هم توصيه مي‌فرمايد که «مردم عزيز ايران که حقّاً چهره‌ منور تاريخ بزرگ اسلام در زمان معاصرند بايد سعي کنند که سختي‌ها و فشارها را براي خدا پذيرا گردند تا مسئولان بالاي کشور به وظيفه‌ اساسي‌شان که نشر اسلام در جهان است برسند و از آنان بخواهند که تنها برادري و صميميت را در چارچوب مصلحت اسلام و مسلمين در نظر بگيرند»

يعني تعامل با جهان در چارچوب مصلحت اسلامي، نه منافع ملي ناسيوناليستي. نه اينکه کشور را از اسلام جدا کنيم و بعد هم منافع ملي ناسيوناليستي را اصل قرار بدهيم! اين حتماً خلاف است. باز هم مي‌فرمايد: «من بار ديگر از مسئولين بالاي نظام جمهوري اسلامي مي‌خواهم که از هيچ کس و از هيچ چيز جز خداي بزرگ نترسند و کمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد عليه فساد و فحشاي سرمايه‌داري غرب و پوچي و تجاوز کمونيسم نکشند که ما هنوز در قدم‌هاي اول مبارزه جهاني خود عليه غرب و شرقيم»، اينها الزامات دارد اينها با گل و بلبل نمي‌شود. سياست‌هاي امام (ره) را ببينيد.

«من باز مي‌گويم همه مسئولان نظام و مردم ايران بايد بدانند که غرب و شرق تا شما را از هويّت اسلامي‌تان ـ به خيال خام خودشان ـ بيرون نبرند آرام نخواهند نشست، نه از ارتباط با متجاوزان خوشنود شويد و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور، هميشه با بصيرت و با چشماني باز به دشمنان خيره شويد و آنان را آرام نگذاريد که اگر آرام گذاريد لحظه‌اي آرام‌تان نمي‌گذارند»، اين مأموريت انقلاب اسلامي است. يک درگيري مستمر.اين دسته نگاه‌شان به قدرت‌هاي بزرگ جهاني منفي است و همه را استکباري مي‌دانند، مي‌گويند کل جبهه‌ مخالف، دشمن اسلام هستند.

ساخت کشور از منظر اين سه نگاه چگونه است؟ «مأموريت براي وطنم»، اين نگاه سکولاريست هاي مسلمان است، همان مأموريت براي وطن شاه است و چيز ديگري نيست، آنها را با هم مقايسه کنيد، شاه دم از دروازه‌هاي تمدن زد و کم‌کم به سمت آن رفت که تاريخ اسلامي را عوض کرد. اينها از اين هم بدتر مي‌گويند؛ مدرنيزاسيون مبناي اصلاح قرائت ديني است و اين مدلي است که براي بازسازي کشور مي‌دهند و بعد هم مي‏روند تا تغييرات بنيادين و تغيير در قانون اساسي و حذف اسلاميت از ساختار نظام؛ يک نظام دموکراتيک محض؛ به قول خودشان نهادهايي مثل ولايت فقيه، سپاه و ... را حذف کنند، اين مدل سکولاريست‌هاست؛ مأموريت آنها مدرن‏سازي است. در مدرن‏سازي سعي مي‌کنند کشور را از دست اسلام انقلابي نجات دهند، دشمن اصلي را اين مي‌دانند، بعد که نجاتش دادند و در فرآيند توسعه قرار گرفت، سعي مي‌کنند سهم تأثير خودشان را در معادلات جهاني بالا ببرند.

توصيه‌ گروه دوم اين است که مي‌گويند يک ايران آباد از نوع ژاپن اسلامي بسازيم که اين‌ مي‌شود «مأموريت براي وطنمِ» دوم، نگاهشان به غرب چيست؟ مي‌گويند آنها قدرت دارند و در تکنولوژي و عقلانيت هم برتر هستند و بايد آنها را به رسميت شناخت و با آنها تعامل کرد، در تعامل با غرب يک ايران آباد مذهبي مي‌سازيم. تعامل، گفت‌وگو، مذاکره، مصالحه، چانه زني، کوتاه آمدن، اين امنيت ملي است.

اما نگاه سوم مي‌گويد اين کشور را به پايگاه تحول تمدني تبديل کنيد، نقطه‌ کانوني تمدني اينجا است. کسي مي‏گفت، ايران تا قبل از اسلام کانون تمدن بوده است اما بعد از اسلام کانون تمدن نيست؛ ايران هم اکنون هم کانون تمدن است ولي تمدنش عوض شده است. بعد از اسلام ، ايران کانون تشيع شده است، تمدن عصر ظهور تمدن شيعي است، پس هنوز هم ايران نقطه‌ کانوني تمدن است اما تمدني که نمادش کعبه است، نمادش مدينه و نجف و کربلاست.

الآن ايران يکي از کشورهاي تأثيرگذار در موازنه‌هاي جهاني است، چه کسي اين را انکار مي‌کند؟ وقتي رئيس جمهور خبري را اعلام مي‌کند در رسانه ها غوغا مي‌شود! اگر کشور ضعيفي بود کاري با آن نداشتند.اما موضع اين سه نگاه نسبت به مأموريتهاي جهاني چيست؟ سکولارها مي‌گويند که ما چه مأموريت جهاني‌اي داريم! هزار تا عنوان عقب‌افتادگي هم بارمان مي‌کنند که يک کشور عقب‌افتاده چنين و چنان، در مقابل پيشرفته و توسعه غرب چه مي‌تواند انجام دهد. ديدگاه دوم هم به يک نسبتي همينطور است. مي‌گويند مأموريت جهاني ما اين است که يکي از اقمار جامعه‌ جهاني بشويم و تعامل کنيم. اما ديدگاه سوم مي‌گويد بايد يک کشور نمونه‌ متمدن مذهبي بسازيم، بايد از مبارزان عالم دفاع کنيم، بسيجيان عالم را راه بيندازيم و قله‌هاي رفيع عالم را بگيريم و به طرف عصر ظهور حرکت کنيم.

نگاه اول و دوم گر چه با هم اختلاف دارند ولي در عمل آنجايي که مي‌خواهند الگوهاي کلان را طراحي کنند، حتي در الگوي توسعه، نظريه دوم به نظريه اول گرايش پيدا مي‌کند و منحل در آن مي‌شود. هر دو در دراز مدت در يک تقابل و تعامل فرسايشي به نفع جريان تجدد عقب‌نشيني مي‌کنند، همه عرصه‌ها را واگذار مي‌کنند يک حضور حداقلي را در اين ميدان‌ها مي‌پذيرند و قانع مي‌شوند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس